تو رفتی...
[ بازدید : 25 ] [ امتیاز : 2 ] [ امتیاز شما : ]
شعر و ادبیات
- جهل:
تا چند ز جهل خود خجالت بکشیم
وقت است که دست ز جهالت بکشیم
مسیب عبدلپور
- زندگیام:
زندهام و میمیرم و برای تو جان میدهم هر بار
زندگی ام شده دوست داشتن تو و ریتم تکرار
- حال من:
حال من خوب است با حال تو
ذره ذره عمر و جانم مال تو
- یادگاری:
تو رفتی و نکردم هیچکاری
غمت اکنون هست یادگاری
مسیب عبدلپور
- خستهام:
خسته ام، حالِ خرابم را نمیفهمد کسی
حالت پر اضطرابم را نمیفهمد کسی
- حال من:
حال من با دیدنت حالی به حالی میشود
هر زمان بینم روی زیبایت عالی میشود
- چشمان قشنگت:
تا که از چشمان قشنگات افتادم
برخواست از ته دل فغان و فریادم
مسیب عبدلپور
- سوختگان عشق:
بر سوختگان عشق باز کن آغوش
بر تشنهٔ لعل لبت، پیالهای نوش
- صید:
همچو صیدی افتاده ام من، چنگال تو
آن زمان که مکیدم، لبهای کال تو